خدایا!
میدانی که گونههایم به نوازش ملایک محتاج است و بیکوثرت، هیچ آبی تشنگی روحم را فرو نخواهد نشاند.بینور مهربانیات، نگاه سردرگمم به سیاهی خواهد رسید.
میدانم بیمساعدت تو، خوابی سنگین، گوشهایم را و قلبم را خواهد ربود.
خدایا! تازه زبان گنگم با تو حرف زدن را میآموزد و دستهایم، کورمال کورمال به دروازههای اجابتت میرسد.
خدایا! به تو پناه میبرم از چشمهایی که دوباره گمت کنند و از دستهایی که رهایت سازند.
خدایا! به تو پناه میبرم از جذام بیتفاوتی که دوباره به سراغم بیاید.
به تو پناه میبرم از آنچه از درگاهت رانده شده است.
تو را به هر آنچه خوب است، برای روز مبادایم بمان که بیتو پوچ خواهم بود.
خدایا! خوی رمضانیام را از من مگیر.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 4:49 عصر روز شنبه 88 شهریور 28